بعد از گذروندن حال بد دیروز سریع سوییچ کردم رو حال خوب امروز
همه چیز طبق برنامه پیش میره و من حالم خوب خوبه خداروشکر
امروز حالم خوب نبود...
اصلا خوب نبود...
مغزم در گذشته سیر میکنه و از آینده فراریه...
در یک سال گذشته اتفاقات خیلی بدی برای من افتاد...
شبیه آدمیم که بعد از یک سال شکنجه و حبس از زندان آزادش کردن و حالا با اینکه همه چیز رو به راهه اما حالش اونجور که باید خوش نیست...
هر چند مدت بر میگردم به زندگی ولی دوباره چند روز از پا میفتم...
به کودکم نمیرسم ...
اصلا نمیرسم بهش...
و همه ی ایراد کار همینه...
کتاب شفای کودک درون نصفه روی میزم افتاده و دو ماهه که دیگه بازش نکردم...
بعد از این همه جلسه مشاوره و تمرین، هعی با خودم میگم حیفه... برگرد ب زندگی...
تو که راهش رو بلدی پاندا...
برگرد...
امروز در بی حوصله ترین حالت ممکن بودم...
حتی نهار دورهمی با دوستها هم نمیتونست حالم رو اوجور که باید جا بیاره...
برگشتم خونه و چسبیدم به تختم...
تا اینکه الان رسما بایدن رو به عنوان ۴۶ امین رییس جمهور آمریکا انتخاب شد...
سلام آمریکای عزیز...
ما اومدیم...
احتمالا باید کم کم هر روز که میام خونه از سر راه کارتون موزی بگیرم و وسائل هام رو جمع کنم...
اولش هم از کتابخونه ام شروع میکنم...
بچه که بودیم تازه این کتاب "راز" اومده بود هعی میگفت به هرچیزی که میخواین باید فکر کنین و جذبش کنید و ...
الان هم مدام با خودم به یاد اون قانون جذب میگم باید وسائلت رو جمع کنی تا زودتر کارهات درست شه و بری...