دیشب شبِ بالا رفتن فشار و درد قفسه سینه ی پانداها بود...
هیچ کدومشون هم به قرص زیر زبونی جواب نمیدادن و مجبور میشدم براشون داروی تزریقی بذارم و پرستار پانداها اومده بود شاکی شده بود که آقا بیا بفرستیمشون بستری بشن ، عصبانی بود و میگفت عملا یه icu راه انداختم :))
حق داشت...
مواجه بشی با یه عالمه پاندا که نیاز به پرستاری دارن، خسته ات میکنه...
آرومش کردم...
پانداها چند ساعته بهتر شدن و فرستادیمشون سر جاشون...
ساعت ۲ صبح تونستم تازه شام بخورم و بعدش از خستگی بیهوش شدم...
ساعت یک ربع به هفت ب زور از جام بلند شدم و لباس پوشیدم و اومدم خونه...
الان یه تست کره بادوم زمینی و عسل درست کردم حالش و ببرم و بعدش ی قهوه بزنم بلکه بیدار بمونم...
کلی کار دارم...
کلییی...
تازه میخوام ساعت ۱۱ برم ، ناخونای دستم رو لمینیت کنم
بالاخره ۳ و ۳۰۰ علی الحساب برام ریختن...
۶۰تومنش رو خرج کردم و شیرینی سفارش دادم که ۵شنبه به دوستام شیرینی بدم...
یه مقدار دیگه اشم خرج میکنم برای خودم تو طح تخفیف پاییزه کتاب میرم کتاب میخرم :)
+این هفته خیلی شلوغ پلوغه...
سه روزش رو که سر کارم...
امروز دو تا جلسه هم دارم ، و سر کارم باید برم و عملا تا فردا صبح یک بند درگیرم...
++تو فریزرم هیچی جز سبزیجات ندارم...
یعنی نشونه بذارم برای این که گیاهخواری رو از اول شروع کنم ؟؟؟ :))
+طرحواره ی طردم بالا اومده به شدت !
++امروز روز خیلی خوبی بود ؛ با دوستم رفتیم خارج از شهر و کلی تو فضای نارنجی و قرمز پاییز عکس انداختیم و کتاب "آدم و حوا" مارک تواین رو خوندیم تو طبیعت و بسی لذت بردیم...
+++فردا تایم مشاوره دارم برای آزمون تخصص آمریکا... تا یک سال دیگه آزمون هاش به تعویق افتاده و البته این خودش ب نفع منه:)) وقت ببشتری دارم :))
++++رفتم امروز به وبلاگ حورا سر زدم؛ اول که گشنم شد، دوم هم به صرافت افتادم یه فکری ب حال زبانی که اینقدر توش تبحر داشتم و الان گوشه مغزم خاک خورده بکنم !
همین...
بعد از گذروندن حال بد دیروز سریع سوییچ کردم رو حال خوب امروز
همه چیز طبق برنامه پیش میره و من حالم خوب خوبه خداروشکر