ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
من پاندام...
نه اشتباه نکنین...
نه تنبلم
نه چاقم
ولی به اندازه ی پاندا نمکیم :))
۲۷ سالمه ، ۸ ماهه که دکتری ام رو در رشته ی پانداشناسی گرفتم و سه ماه میشه که تو مریض خونه ی پانداها مشغول به کار شدم...
در بدترین و سخت ترین برهه ی زندگیم به سر میبرم...
وسط مسیر مهاجرتی ای هستم که تا یک سال دیگه معلوم نیست چه اتفاقی قراره بیفته و این بلاتکلیفی داره من رو دیوانه میکنه...
دیوانه کرده !
چرا مهاجرت؟
هنوز خودمم نمیدونم ! یه موقع ها پشیمون میشم میگم ولش کن بمون تو همین ایران و با پانداهای ایرانی سر کن و ادامه تحصیل بده ...
یه موقع ها هم میگم من که همه چیز تو ایران دارم ولی ...!دیگه باید رفت یه جا دیگه برای موقعیت و زندگی بهتر...
حالا چرا پاندا؟!
همینجوری
سلام
این همه نوشتی که برم یا نرم ولی آخرش خودت هم نتیجه گیری کردی که باید بری. به هر حال وارد یک کشور جدید شدن بیشتر اوقات به این معنی است که باید از صفر شروع کنی. بشین پیش خودت فکر کن که اونقدر انرژی و حوصله داری که بتونی موقعیت الانت رو دوباره بسازی یا نه
ساختن موقعیت الانم تو ایران ؟
خب اونجا از نظر تحصیلی پیشرفت بیشتری دارم و میرم مرحله بعد...
اما از نظر زندگی... نمیدونم
پاندا ها دوست داشتنی هستن.
من که لذت میبرم.
قربان شما